سفارش تبلیغ
صبا ویژن

♥♥


تابستان بود، گرم ،دوماه تمام کارم شده بود چک کردن سایتی که قرار بود نامم برود در لیست مسافران ِ کربلایش! چه روزهایی بود...رویایی..
غرق در امید و پر از التماس
زیارت های هرهفته ای که همه اش به التماس کردن برای رفتن میگذشت و خریدهایی که ته ته همه آنها برچسب ِ "برای سفر ِ کربلام" میخورد. همه چیز زندگی م، دلخوشی م، بی قراری ام، امیدم، انگیزم، همه چیزم را گذاشته بودم برای آنکه بیفتم کنار ِ پای ِ ضریحش...
و چه شد؟ یک روز ، درست زمانی که از دل کنده بودم و حتی فکرش را هم نمیکردم که راهی بشوم به چشم هایم نگاه کردند و گفتند ساک هایت را ببند...نوبت توست!

همان روزها بود که به خودم گفتم التماس و بی قراری و خواست ِ دل بی جواب نمی ماند! برای هرچیزی... آن دومین باری بود که دل میکندم و به وقتش جواب میگرفتم..
اینها را نوشتم تا بگویم دل کندن همیشه به دست آوردن است. همیشه سخت است...همیشه جانت را بر لب می آورد ، همیشه امیدت را از بیخ ریشه کن میکند و می اندازدت توی گودال ناامیدی. می افتی توی دنیایی که دلت نمیخواست حتی یک لحظه دیگر توی آن زندگی کنی اما ...
اما زندگی میکنی.. آنقدر عادت میکنی که باورت نمیشود یک روز برگردی...وقتی برگشتی نفس هایت ، دم به دم را زندگی میکنی. آنقدر حلاوت دارد این نفس که هزار بار اگر باز به راحتی به دستش می آوردی نمی فهمیدی... و این محصول همان دل کندنی است که یک روز به سختی ، تصمیمش را گرفته بودی...

دل کندن همیشه چیزی شبیه ِ رسیدن است...
چیزی
شبیه ِ
رسیدن...


+ تاریخ پنج شنبه 95/4/24ساعت 8:49 عصر نویسنده تسنیم | نظر